از خیابان ۱۷ شهریور عبور می کردیم .
من روی موتور پشت سر ابراهیم بودم . ناگهان یک موتور سوار دیگر با سرعت از داخل کوچه وارد خیابان شد . پیچید جلوی ما و ابراهیم ترمز کرد .
جوان موتور سوار که ظاهر درستی هم نداشت ، داد زد هو ! چی کار می کنی؟ بعد هم ایستاد و با عصبانیت ما را نگاه کرد ! همه می دانستند که او مقصر است . من هم دوست داشتم ابراهیم با آن بدن قوی پایین بیاید و جوابش را بدهد . ولی ابراهیم با لبخندی که روی لب داشت در جواب عمل زشت او گفت : سلام ، خسته نباشید .
موتور سوار عصبانی یکدفعه جا خورد . انگار توقع چنین بر خوردی را نداشت . کمی مکث کرد و گفت : سلام ، معذرت می خوام ، شرمنده .
ابراهیم در بین راه شروع به صحبت کرد . سوالاتی که در ذهنم ایجاد شده بود را جواب داد : دیدی چه اتفاقی افتاد ؟ با یک سلام عصبانیت طرف خوابید . تازه معذرت خواهی هم کرد . حالا اگر می خواستم من هم داد بزنم و دعوا کنم ، جز اینکه اعصاب و اخلاقم را به هم بریزم هیچ کار دیگری نمی کردم .
هم ,ابراهیم ,، ,موتور ,سوار ,سلام ,موتور سوار ,ابراهیم با ,سلام ، ,من هم ,گفت سلام
درباره این سایت